٩.میدانهای فعالیت مستشرقین:
خاورشناسان در میدانهای معرفتی و توجیهی در سطح بالایی فعالیت میکنند از جمله: آموزش دانشگاهی و مؤسسات جهانی جهت آموزش و پرورشاندیشهها و در مشورتهای بالای کشورهای غربی. تألیف و چاپ و نشر کتاب و دائرةالمعارفهای خاص علمی، صدور مجلات فرهنگی ، برپایی همایشها، سخنرانیهای علمیو سمینارها و دیدارها و گفتوگوها و جلسات درباره موضوعاتی که برای خاورشناسی مهم است در کنار ایدههای خود مطرح میکنند و گروههای متعددی از آنها برای انجام وظایف و کارهای خاورشناسی فارغ شدهاند که در زمینههای زیر فعالیت میکنند:
١ـ کرسیهای مطالعات اسلامیـ عربی و شرقی در دانشگاههای غربی بطور کلی جهت شکار افراد ملّتهای اسلامی و نفوذ در آنها از نظر فکری و رفتاری و روانی.
٢ـ تأسیس دانشگاههای علمی در کشورهای اسلامی بهطور خاص و در کشورهای شرقی به طور عام، جهت تخریج نسلهای از اسلامگسیخته و آماده برای پذیرش مذاهب فکری معاصر که هر کدام ایدهها و اصول خود را القاء کنند. مانند: کالج بغداد تأسیس شده توسط اسقف ـ ویلیام آ ـ رایس) ـ ادوارد ف و دانشگاههای آمریکایی که در بیروت ، مصر ، ترکیه و امارات وجود دارند.
٣ـ ایجاد دایرةالمعارفهای علمی اسلامی و شرقی بهطور عام که از تمام جنبههای معرفتی به مسائل شرقی میپردازد و این چیزی است که آنها میخواهند افکار استشراقی را با آن جا بیندازند و نسلهای امّت اسلامی را با آن متقاعد سازند و دایرةالمعارف اسلامیکه مستشرقین آن را با چندین زبان صادر کردند که خاورشناسان بزرگ و سرسختترین دشمنانشان به اسلام را برای آن بسیج کردند و اباطیل و دروغهای زیادی دربارهی اسلام و مسلمانان در آن انتشار دادند و متأسّفانه این کتاب مرجع بسیاری از فرهنگیان و روشنفکران اسلامیشده که آن را در مورد مسائل اسلامی حجّت میدانند در حالیکه کتابی نامعتبر است چرا که نویسندگان آن مغرض و مخالف بیشتر مسائل اسلام و مسلمین هستند.
٤ـ برپایی کنفرانسهای شرقیشناسی برای تبادل نظر در اهداف شرقیشناسی و هنوز هم این کنفرانسها را از سال ١٨٧٣ تاکنون برگزار میکنند.
٥ـ برگزاری سمینارها و جلسات گفتوگو با هدف نشر افکار و ایدههای استشراق و متقاعد کردن روشنفکران جهان اسلام با آن. در این سمینارها و جلسات گفتوگو به تدریج برخی از مسلمانان را اغفال میکنند بطوریکه ممکن است احساس به تحریف اسلام نکنند تا اینکه در آنجا از آن دفاع کنند وکاری میکنند که اسلام همگام با منافع غربی باشد و این کارها را با ترفند انعطافپذیری شریعت اسلامی انجام میدهند.
٦ـ چاپ و نشر مجلّات مخصوص بحثهایشان دربارهی اسلام و مسلمانان ملّتها و کشورهای آنها و هر چیزی که متعلّق به آنهاست.
٧ـ یاری رساندن به هیئتهای اعزامی تبشیریها از طریق کارشناسان مستشرق و حمایت از آنها با تهیّهی مایحتاجشان در تلاشها و فعّالیّتهایی که دارند.
٨ـ تألیف کتب در موضوعات مختلف درباره اسلام ـ رسولالله (صلی الله علیه وسلم)، قرآن، تاریخ و جوامع مسلمانان و در بیشتر این کتب تحریف عمدی در نقل نصوص یا شروح و یا فهم آن یا درک معانی آنها و تحریفات زیادی در تفسیر وقایع تاریخی و تحلیل آنها وجود دارد.
و از جمله مظاهر جعل و مخالف آنها در حقایق تاریخی ـ تعمیم (عمومیت بخشیدن فاسدانه) است. از آن جهت که حوادث فردی اندک را از حوادث تاریخی میگیرند و از آن قاعده و قانون کلی که همه افراد به آن ایمان دارند اتّخاذ میکنند و آن را تصویری از تمام تاریخ مسلمین قلمداد میکنند و این اغواءکردن است که هر عالم محقّقی آن را رد میکند.
و این کتابها مرجعی برای مبلّغین مسیحی و همهی دانشآموزان مسلمان در دانشگاههای غربی و نیز همه غربزدههای افراد امّت اسلامیشده است.
٩ـ سخنرانی در دانشگاهها، انجمنها و باشگاههای علمی: متأسّفانه خطرناکترین و دشمنترین آنها با اسلام میتوانند دستهای نامرئی را تحریک کنند و آنها را و دانشگاههای غربی و اسلامی احضار کنند برای ارائهی کنفرانسهایی که در آن صحبت از اسلام میکنند که در آنجا سم خود را بپاشند که افکاراشان را انتشار و دیگران را با آن متقاعد سازند.
١٠ـ نشر مقالات در مجلات و روزنامههای محلی کشورهای اسلامی جهت پخش افکار و اعتقاداتشان و ترویج آن بین مسلمانها و تعلیل و قائع تاریخی و توانستهاند تعدادی از این مجلات و روزنامهها را برای نشر مقالات و ترویج افکارشان اجاره بگیرند و همچنین توانستهاند نویسندگان و استادهایی از دانشگاهیان و غیر دانشگاهیان را اجاره بگیرند و ادباء و شاعرانی که افکار آنها را با اقلام و زبان خود در بین ملّتهای مسلمان انتشار دهند تا اینکه بیشترین تأثیر را در نسل جوان ایجاد کنند و اینها دنبالهروی مستشرقین و عمل آنها هستند در حقیقت آنها شرقیهای غربزده هستند.
١١ـ خاورشناسان توجه زیادی به فاسد کردن زن مسلمان کردند آن هم از طریق دعوت به آزادی زن و فرستادن به دنبال کار در زمینههای مختلف جامعه و بنابر ادّعای گمراه کننده آنها. دادن آزادی و حقوق کامل به او و شبههپراکنی دربارهی احکام اسلام خصوصاً در مورد زن و افتراهای زیادی را به اسلام بستند و هنگامیکه دشمنان اسلام متوجه شدند که مناطق روستایی در کشورهای اسلامی همواره از جریان غربگرایی بهدور میماند شروع کردند به گامهای منظمی در جهت فساد مناطق روستایی بهطور کلی و فساد زنان آنها بهطور خاص.
١٠. موازین و معیارهای تحقیق نزد مستشرقین
خلاصه میزانها و روشهای تحقیق مستشرقین در موضوعات اسلامی به قرار زیر است:
١ـ داوری کردن بر اساس هوی با گرایش ضدّیّت با اسلام و مسلمانان و تعصّب کورکورانه برای مسیحیت و ملّتهایی که به مسیحیت انتساب دارند.
٢ـ فکر و اندیشه خود را مقدم بر بحث قرار میدهند سپس به دنبال جستوجوی دلایلی میافتند که فکرهی آنها را تأیید کند هر چند که آن دلایل ضعیف و واهی باشد اگر چه ناچار باشند به اسلوب مغالطات و اکاذیب و قطع کردن نصوص اعتماد کنند و این بر خلاف منهج استدلالی سلیم است.
٣ـ تفسیر نصوص و حوادث و اهداف و مقاصد بهطوری که با دلالتهای آن و نشانههای حقیقیاش و نیز با نتایجی که تاریخ امّت اسلامیبه آن رسیده است موافق نباشد.
٤ـ بزرگنمایی اشتباهات کوچک و قرار دادن آن به عنوان پوششی بر تاریخ مسلمین و محو تصاویر درخشان و روشن در این تاریخ.
٥ـ جمعآوری لغزشهایی که هر امّتی هر چند که کمالات عظیمی داشته باشد از آن خالی نیست و قرار دادن به عنوان یک تصویر واحد از کل تاریخ مسلمانان.
٦ـ ایجاد شبهاتی که صورت حق را بر بسیاری از مردم میپوشاند.
٧ـ اعتماد بر هر چیزی که با هواهای آنها موافق است از جمله خبر ضعیف و رأی مردود و شاذ و قول ساقطی که هیچ سندی از عقلانیّت یا نقل صحیح ندارد.
٨ـ انکار کردن حق تنها با نفی مجرد که دلیل صحیح و قابل قبول در منهج علمی مناسب آنرا تأیید نمیکند.
٩ـ تفسیر تاریخ و تمدن اسلامی با همان نگاهی که تاریخ و تمدن غربی را با آن تفسیر میکنند در حالیکه اینها دو واقعیت جداگانه هستند از لحاظ عقیده و نظام و قانون و محیط زیست و انگیزهها کاملاً با هم متفاوتند.
١٠ـ استنباط قواعد کلی عام از حوادث فردی جزئی که از لحاظ منطقی تعمیم آن صحیح نیست.
١١ـ اعتماد به مجرّد توهّم و گمانهزنیها در تفسیر امور و وقایع.
١٢ـ قیاس گرفتن مؤمن و مسلمانی که خوف و هیبت خدا دارد بر کسانی که عوامل بازدارنده دینی و خلق آنها را باز نمیدارد.
و تفسیر آنها از سلوک افراد و جماعتهای اسلامی به اینکه ناشی از اهداف شخصی و تمایلات نفسی دنیوی بوده و انگیزه رضایت پرودگار و پاداش آخرت در آن نیست.
١١.خطرناکترین وسایل و ابزارهای فکر مستشرقین
وسایل فکری خاورشناسان در هدم اسلام و تجزیه مسلمین و تشویه تاریخ اسلامی و معاصرآن، به اصول زیر بر میگردد:
١.تشکیک در مصادر اسلامی و صحّت نبوت رسول.
٢.القاء شبهات دربارهی احکام تشریعی اسلام و مصادر آن.
٣.مغالطات.
٤.زیبا جلوه دادن افکار و ایدههای جایگزین اسلام.
٥.بستن دروغها و اختراع تعلیلها و تفسیرهای باطل.
٦.ابراز لطافت و مهربانی در پاشیدن سمهای فکری بصورت پنهانی و تدریجی، تا اینکه شیفتگان، این سموم را بدون اینکه احساس کنند ببلعند و با شیرینی که همراهش است با خوشحالی آنرا دریافت کنند.
ملاحظه میکنیم در مکتوباتشان دربارهی اسلام و مسلمین موارد زیر امده است:
١.تشکیک در صحت رسالت محمد –صلّیالله علیه و سلّم
که میدانی میگوید: جمهور مستشرقین این را انکار میکنندکه محمد پیامبر خداست و به آن وحی شده است بعضی از آنها میگویند محمد گاهی وقتها دچار صرع (بیهوشی) شده چیزهایی میگفته و برخی دیگر توهمات ذهنی پیامبر و برخی دیگر آنرا به بیماری روانی پیامبر تفسیر میکنند. با این وجود پدیده وحی را در واقعیت انسانی انکار نمیکنند چون اعتراف دارند که تورات وحی است. آنها یا یهودند یا نصاری و هر تفسیری که از پدیده وحی نزد محمد کردند همانطور ممکن است تفسیر وحی نزد انبیایشان باشد که به آن اعتراف دارند و این چیزی نیست جز تعصّب دینی آنها که بین دو امر تمام مساوی تفاوت قائل میشوند که به یکی اعتراف دارند و دیگری را کورکورانه انکار میکنند.
٢. و به دنبال تشکیک در رسالت محمد انکار قرآن به عنوان کتابی نازل شده از سوی خدا بر محمد است؛ وقتی به آنها فهمانده میشود حقایقی تاریخی در قرآن آمده است که از شخص بیسواد مثل محمد محال است صادر شود. آنها همانگونه میکنند که مشرکین زمان پیامبر میکردند و میگویند محمد امین معلومات را از مردمیگرفته که به او خبر دادهاند و قران را مأخوذ از کتب اهل کتاب میدانند و در گمراهی عجیبی هستند و نیز هنگامیکه از حقایق علمیکه تنها در عصر حاضر کشف شده است صحبت میشود این را به ذکاوت و نبوغ ویژه محمد بر میگردانند که در سرگردانی شدیدتری واقع میشوند.
٣. وقتی رسالت محمد را انکار کردند و گمان کردند که قران کلام خدا نیست لازمهاش آن بود که اعلام کنند اسلام دین آسمانی نیست بلکه تلفیقی از دو دیانت یهود و نصرانی است که بحث علمی سلیم را تأیید کند و اکثر چیزهایی که دارند ادّعاهایی است که به وجود نقاط مشترک بین اسلام و یهود و انصاری استناد میکند مسألهای که در حقیقت به وحدت رسالتهای آسمانی در اصول صحیحش بر میگردد و مستشرقان یهودی مثل گولدزهیر و شاخت، شدیداً حریصاند بر اینکه اسلام از یهودیت استمداد گرفته و از آن تاثیر پذیرفته است.
٤. اما مستشرقین مسیحی که نمیتوانند چنین ادعایی کنند؛ چرا که در مسیحیت تشریعی نیست که گمان کنند اسلام از آن تأثیر پذیرفته است، بلکه در مسیحیت مبادی اخلاقی و بعضی از تعدیلات تشریعی است. گمان کردند که این اخلاقیات در اسلام اثر گذاشته و به آن وارد شده است و این مسأله را تعمیم میدهند بدون اصلی که به آن استناد کنند؛ ولی تشابهی که در ادیان قبلی از نظر آنها وجود دارد سبب انکار دین متأخّر نمیشود.
٥. دیانات ربّانی در اصول یا تشریعاتش با هم متعارض و متناقض باشند بلکه لازم است مادامیکه مصدر و احدی دارند به هم برسند و با هم متفق باشند و متقابلاً همدیگر را تقویت کنند و متأخّر متمّم و مکمّل متقدم باشد و این حقیقت دین ربانی است که خداوند فرستادگانی را برای رساندن آن به مردم فرستاده که آنها را با محمد ختم کرده است.
٦. تشکیک در صحت احادیث نبوی که مورد اعتماد محققین مسلمان است و این مستشرقین ادعا کردند که احادیث نبوی دچار وضع شده و احادیث دیگری جایگزین شدهاند؛ در حالیکه بیخبرند از تلاشهای علمای مسلمان که با استناد به قواعد بسیار دقیق در تأیید و برّرسی برای تنقیه حدیث صحیح مبذول داشتهاند که آن تلاشها در دیانت آنها برای اثبات صحّت کتاب مقدّسشان اعمال نمیشود. آنچه که آنها را به افراط در این ادعایشان وا داشت این بود که ثروت فکری و تشریعی شگفتانگیزی در احادیث نبوی است که علمای مسلمان بر آن اعتماد دارند؛ در حالیکه آنها ایمان به نبوت محمد ندارند و ادعا کردند که این همه ثروتهای فکری و قانونگذاری معقول نیست از یک فرد بیسواد صادر شود بلکه اینها کار مسلمین در سه قرن اولی است.
پس عقدهی روانی آنها عدم تصدیقشان به نبوت محمد است و یاوهگوییها و توهّمات آنها از این عقده سرچشمه میگیرد.
٧. شک ایجاد کردن در ارزش ذاتی فقه اسلامی. وقتی که از ارزشمندی این قانون اطلاع یافتند چیزی نیافتند جز اینکه گفتند این فقه از قانون رومانی گرفته شده است یعنی مستمرّ از غربیهاست و علمای محقّق اسلامی بیهودگی این ادعا را آشکار کردند که در مجمع فقه مقارن (که در سال ١٩٣٦ در لاهه (هلند) برگزارشد، اعلام کرد فقه اسلامی در ذات خود فقهی مستقل و از هیچ فقهی دیگر استمداد نگرفته است که مغرضین آنها را ساکت و منصفین آنها که جز راه حق دنبال چیز دیگری نیستند را قانع کرد.
٨. ایجاد شک در توانایی زبان عربی در همگام شدن با توسعهی علمی، تا اینکه ملت عرب مسلمان به مصطلاحات غربیها وابسته بماند و به این ترتیب این ملت احساس کند غربیها بر او فضل و قدرت ادبیدارند.
٩.تشکیک در ارزش میراث فرهنگی مسلمانان از آن جهت که ادعا میکنند که تمدن اسلامی منقول از تمدن یونان است و مسلمانان ناقلان فلسفه و آثار آن تمدن هستند و هیچ ابداع فکری و ابتکار فرهنگی ندارند و هنگامیکه از برخی از تمدن اسلامی و مزایای آن صحبت میکنند آن را با اکراه و تحقیر زیاد بیان میکنند.
١٠.تضعیف روحیه برادری و اخوت اسلامی بین مسلمین در مناطق مختلف شان از طریق احیاء قومیات قدیم و ایجاد تحریک بین ملّتهایشان و ایجاد موانع مصنوعی بین کشورها و مناطقشان، موانع زیادی که آنها را از تقارب وحدت کار و وحدت صنوف باز میدارد و جداسازی و تقسیم آنها در دولتهای کوچک تجاوزگر که رقیب آنهاست.
١٢.دانشگاههای غربی و تأثیر مستشرقین بر مسلمانان
فعّالیّتهای مستشرقین همگام شده با فریفته شدن مسلمین به تمدن مادی غرب و اینکه مسلمانان به عنوان طعمهای برای تغییر برنامههای آموزشی و پرورشی و اسالیب و مضامین آن در تمام علوم از جمله علوم انسانی و علوم دینی و عربی شدهاند و مفتون شدن مسلمانان با اعطاء مدارک تحصیلی که دانشگاههای غربی به آنان میدهند از جمله مدارک کارشناسی ارشد و دکتری. اضافه بر آن تهاجم فریبنده دیگر: قرار دادن دانشگاههایی در بلاد مسلمین که درجات علمی را منحصر به دارندگان مدارک این دانشگاهها میدانند و دارندگان مدارک آنها را بر بردارندگان مدارک دانشگاههای اسلامی ترجیح میدهند و با این اندیشهی حیلهگرانه شروط و تشریفات خاصی را برای تدریس در این دانشگاهها قرار دادهاند و این شروط و تشریفات مانع تدریس کسانی میشود که مدارک بالای تحصیلی (فوق لیسانس و دکتری) ندارند؛ هر چند دارای درجه بالای علمی باشند و دارندگان این مدارک مراکز آموزشی ار اشغال کرده و به القاب و عناوین بزرگی میرسند هرچند که خالی از علم و دانش و بیبهره از اخلاص به دین و ملتشان باشند و هر چند ابزار اجرای نقشههای دشمنان در داخل کشورشان باشند. با وجود این صحبتها مدارک علمی بالاتر اگر بدون غش و تزویر بر اصول خودش جاری باشد، اولین راهی است که برای دانشجوی کوشا وسایل پیگیری دانش و معرفت را فراهم میکند، تا اینکه دانشجو خود را با بحثهای جدی بسازد و یا اینکه مدرک را هدفی میداند که با گرفتن آن کارش تمام میشود و در حد همان مدرک توقف میکند.
پرفسور آرنولدون این حقیقت را آشکار کرده که در کتابش بنام Revol against reason prof چاپ لندن سال ١٩٤٨ ص ١٩٢ میگوید: عصر ما عصر عقدهی مدارک است فوق لیسانس و دکتری به خودی خود برای جوانان ما هدف شدهاند اما همه این حقیقت را فراموش کردهاند که فوق لیسانس و دکتری فقط ابجدیاتی برای آغاز علم و معرفت هستند و علم و دانش را هم نمیشود در بطری فوق لیسانس و دکتری ذخیره کرد. این یک نگاه جعلی به علم است و دانشگاههای ما فقط نهادهای علمیاند برای آمادهسازی دانشجو تا اینکه کیفیت تحصیل علم و معرفت را یاد بگیرند. مبشرین و مستشرقین عقدهی مدارک تحصیلی را در بلاد اسلامی دریافتهاند پس به دانشگاههای غربی توصیه کردند هر چه میتوانند فرزندان مسلمانان را با مدارک بخرند.
در کتاب المشکله الشرقیهEasten problem چاپ لندن ١٩٥٧ آمده است:
مبشرین در اینکه عقیدهی مسلمین را تخریب کنند تماماً شکست خوردهاند؛ اما این هدف از خلال دانشگاههای غربی امکان وصول دارد و لازم است که دانشآموزانی که دارای طبیعت ضعیف و سلوک گسیخته از شرقاند و خصوصاً از بلاد اسلامی فاصله گرفتهاند، انتخاب شوند و فرصتهای تحصیلی به آنها داده شود تا اینکه مدارک دانشگاهی با هر قیمتی به آنها فروخته شود و برای ما مبشرین مجهولی باشند. در ادامه گفته است: من جداً اعتقاد دارم که دانشگاههای غربی از جنون شرقیها برای گرفتن درجات و مدارک علمی بهرهبرداری کنند و از امثال چنین دانشجویانی بهعنوان مبشّر و واعظ و مدرّس به اسم تهذیب اسلام و مسلمین برای خدمت به اهداف ما استفاده کنند.
زیر لوای این همه تأثیرات متعدّد، گروهی از فرزندان مسلمین به دانشگاههای غربیروی آوردند برای کسب مدرک کارشناسی ارشد و دکتری، در علوم مختلف از جمله علوم دینی و علوم عربی و علوم انسانی و اجتماعی که مستشرقین عنایت خاصی به آنها دارند، تا اینکه دامی باشد که با آن فرزندان مسلمین را شکار کنند و با آنها بنای جدیدی بسازند؛ آنها را خدمتگزارانی در جهت اهداف استشراق و تبشیر استعمار در افکار و مفاهیم و اعمال و تنظیماتشان داخل بلاد مسلمین قرار دهند؛ بهطوری که خودشان متوجه بشوند یا ممکن است متوجه نشوند و بهخاطر بحث کوچکی که نوشتهاند مدارک بالا و القاب علمی بالایی به آنها بدهند.
از جهتی دیگر بیشتر دانشگاههایی که در بلاد مسلمین تأسیس شدهاند زیر دستهای نامرئی استشراق و تبشیر استعمار اداره میشوند و برنامههای درسی آنها بهطور مخفی و غیرمستقیم زیر نظر آنهاست و کلیسای غربی افتخار میکند به اینکه علوم اسلامی و عربی با طریقهی آنها و در خدمت اهداف آنها در بلاد مسلمین تدریس میشود و ناظران بر تدریس این علوم از دانشآموزان آنها هستند.
چه عقب افتادگی و پسرفتی زشتتر از این است که مسلمانان دین و زبانشان را وفق منهج دشمنانشان و دشمنان دینشان یاد بگیرند؟!
آیا یهودیان و مسیحیان قبول دارند که اصول و فروع دیانتشان را از علمای مسلمین بگیرند و از آنها مدارک تحصیلی بگیرند؟!
بسیاری از افرادی که در دانشگاههای غربی تحصیل کردند، از مطالعات استشراق متأثّر شدند و فریبخوردهی اسالیب آنها شده و شبهات آنها را تکرار و بین مسلمانان رواج میدهند و آنها را حقائق علمی مسلّم میپندارند و آن را به دانشجویان مسلمان خود یاد میدهند و مؤلّفات عدیدهای دربارهی آن مینویسند و متأسفانه بسیاری از نویسندگان در علوم و تاریخ اسلامی و لغت عربی، تنها مرجعشان نوشتههای مستشرقین است و آنها را بهترین مصادری میدانند که به آن رجوع میکنند و به خود زحمت نمیدهند که به مصادر اسلامی رجوع کنند و در آن بحث کنند و کورکورانه به کتابهای مستشرقین اعتماد میکنند.
استاد حبنکه میگوید: از جمله اباطیل غربیای که خاورشناسان ترویج میدهند این است که استاد دکتر (وصفی ابومغلی) از دوست و استادش دکتر (بحر محمد بحر) که سودانی است و در دانشگاه عین شمس مصر مدرّس است برایم نقل کرد که: هنگامیکه در انگلستان تحصیلی میکرد یکی از مدرّسین که از تمدن اسلامی صحبت میکرد، گفت: که خدای محمد همان شتری بود که بر آن سوار میشد و دلیل آن: هنگامیکه به سوی مدینه خارج شد و اهل مدینه او را بهسوی خود دعوت میکردند که نزد آنها بنشیند، به آنها گفت: دعوا الناقه حیث تبرک: شتر را رها کنید هر جا زانو زد آنجا منزل میگیریم. از این قصّه استدلال کرده است که او شتر را میپرستیده و وحی را از او دریافت میکرده است. آیا مسائلی مثل این إغواسازی نیازی به تعلیق دارد بهجز خنده و مسخره و تعجب؟! (المیدانی، عبدالرحمن حسن حبنّکه، أجْنِحَه المَکرِ الثَّلَاثه وَخوافیهَا، باتلخیص وتصرف،ص١٠٧ تا ١٣٢)

نظرات
بدوننام
01 اسفند 1395 - 12:00به گمانم در این قسمت تحلیل ها صرفا رویکردی را دنبال کرده اند که در قسمت اول از آنان به عنوان افراط یاد شده بود :" برخیها راه افراط پیمودهاند و همه مستشرقان را دارای اهداف شوم میدانند".
بدوننام
03 اسفند 1395 - 06:08در یک نگاه کلی می توان گفت این گونه تحلیل ها از نوعی ذات باوری و نگاه غیرتاریخی به پدیده ها رنج می برند.به گونه ای که برای خاورشناسی ماهیتی ثابت و ایستا تصویر می کنند.و قادر نیستند تا تحولات پدیده را در طول تاریخش به خوبی رصد کنند.لذا آن را پدیده ای تصور می کنند که از روزی که شکل گرفته اهداف یکسانی را تا به امروز دنبال نموده و بر یک نهج و رویه طی طریق نموده است.و در این مسیر همواره از ماهیت ثابتی برخوردار بوده و آن ماهیت را نیز حفظ کرده است.